مادر شهید میگفت آخرین باری که علی میخواست برود آمد به دست و پای من افتاد.
- مادر تو پنج تا پسر داری، اگر یکی را خمس ندهی فردا جواب حضرت زهرا(س) را چه میدهی!؟
با این حرف علی دیوانهوار گریه میکردم.
- علی جان برو طاقت ندارم.
وقتی پیکر علی را بعد از دو هفته آوردند خیلی آرامش داشتم.
پیکر علی را تحویل گرفتیم.
- یا حضرت زهرا(س) حالا از من راضی شدی؟...
: لینکهای دوستان :
قرار دادن لینک های فوق در وبلاگ، به معنی تأیید محتوای آن ها نمیباشد.